برچسب ها : پژوهش و نقد شاهنامه , تحقيق بررسي شاهنامه فردوسي , پؤوژه نقد شاهنامه
پژوهش و نقد شاهنامه
درباره اين فايل انتقادي داريد؟
راه هاي تماس با ما:
تماس با ما
شماره تماس : 09010318948
|
تادرب ِدوزخ ِ
الله و پدرآسماني و اهورامزدا
رانـبـنـديم
گيتي ، بهشتِ جمشيدي نميشود
.............................................................. صفحه 7
سكولاريته و مفهوم« نقد»
.............................................................صفحه24
اصل سكولار، يا « زنخداخرداد»
خداي ِ« رسيدن به آرزو» درگيتي
خدائي كه آرزو را در گيتي نقد مي كند
..............................................................صفحه 50
از« ارج ِ انسان »
يااز« معراج انسان» با خردش ، به مينو
ارج= سيمرغ درون انسان
.............................................................صفحه 83
كتابنامه
.........................................................صفحه 103
=================
بخشهايي از متن:
نقد كردن
آرزو درگيتي
چگونه جمشيد، با خرد درب دوزخ را بـست ؟
پژوهشي درباره شـاهـنـامه فردوسي
ما خدائي را ميجوئيم كه آب روانست، و تخم هستي ما، آنرا شب و روز مينوشد، تا برويد و درفرازش ، خوشه بينش شود ، وتا ازمكيدن اين آب، تخم هستي ما ، برويد و دراين گيتي بهشت ازما برآيد، و سراپايمان ، خنده شود . تا ازخنده وشاد شدن ، گوهرما و اوباهم، زيباشود ، تا باهم اصل زيبائي باشيم .ما خدائي را ميجوئيم كه درهم به پيچيم ، مانند پيچه به تنه درخت ، تا باهم ، اصل زيبائي و هم آهنگي وجشن و بينش باشيم . جائي ترس و بيم هست، كه خدا و انسان، همآغوش و جفت و آميخته باهم نيستند . از بريدگي خدا ازانسان، زشتي و بيم درگيتي، پيدايش مي يابد . انسان ، زشت ميشود، چون دراين بريدن ، گناهكارميشود، و خدا ، زشت ميشود، و ميترسد كه صورت خود را بنمايد و ازانسان ، زشت تصوير گردد .هنگامي خدا از انسان، بريده ميشود، خدا ، تبديل به خالق ومعبود ، و انسان، تبديل به مخلوق وعبد ميشود ، و ديگر،« يارهمديگر» نيستند، و با اين بريدگي ازهم ، زشتي ودوزخ، پيدايش مي يابد، كه پيكر يابي « بيم وترس» است ، وهردو ازهم ميترسند وازهمديگر ميگريزند . يكي منكرخدا ميگردد ، تا ازاو، آزادي بيابد، و ديگري ، قدرت انحصاري ميطلبد، تا انسان را بزنجيروبند بكشد .هنگامي خدا از انسان بريده و پاره كرده شد، و ناهمسرشت شدند، گناه و بيم و دوزخ ، پيدايش يافت . آنگاه خدا، از دنيا بريده شد، دنيا زشت وفاني شد ، و بهشت ازدنيا ، تبعيد گرديد ، ونيازبه ايمان آوردن به غيب بود .آنگاه كه خدا را ازانسان بريدند، انسان دررنج و كين ورزي هبوط كرد وگناهكارشد،و خدا،محكوم به خودپرستي وقدرتپرستي و انحصاركردن قدرت به خود شد .
آنگاه كه خدارا ازانسان بريدند، انسان برآن شد، كه خدارا فراموش كند، و خدا برآن شد، كه انسان را عبد خودش كند، و فراموشي انسان را گناه بداند . آنگاه كه خدا را ازانسان بريدند ، انسان كوشيد كه در دنيا، بهشت براي خودش بسازد، و خدا ، آن بهشت را ويران ساخت، و كوشيد كه بهشتي، فراسوي دنيا براي غلامان حلقه بگوشش بسازد كه عمرخود را صرف عبوديت او كرده اند و هيچگاه از آن ياد نياورده اند كه باخدا ، جفت و يارند . ودرهردو، عشق،خشكيد.آنگاه كه خداراازانسان بريدند، خدا براي انسان،عظيم ووحشت آورشد، وانسان، پشت به خدا كرد وازاو گريخت،وخدا، تنها ماند .آنگاه كه خدا را ازانسان بريدند، جشن گاهها، تبديل به معابدشدند ، و خدا وانسان ، ديگر نميتوانستند باهم برقصند، با هم بنوازند ، با هم آواز بخوانند و باهم بخندند . ...
...
خردِ شاد و خندان
يا « پيوستگي معرفت با سعادت »
براي بهزيستي مردمان درگيتي انديشيدن
درفرهنگ ايران، « بينش» و « خوشي وشادي» ازهم جدا ناپذيرند. با همان مزيدن باده، يا شيرابه ، شناخت، پيدايش مي يابد . با نوشيدن باده يا نوشابه ازجام جم ( جام ، همان بهمن، يا مانمن = مينوي مينواست ) انسان سرخوش ميشود، و ميشكوفد و ازهم گشوده و روشن ميشود . بينش و روشني وخوشي، باهمند . به همين علت، تصوير « جام جم »، درادبيات ايران باقي ماند ، چون پيكر يابي انديشه « خرد خندان» ميباشد . بهمن، كه خرد بنيادي انسانيست ، « بزمونه » ، هم « اصل بزم» و هم « اصل زادن » است . بهمن ، با بينش و انديشه زايشي ازبُن خود انسان، كاردارد . بهمن ، كه خرد سامانده ، خرد حكومت آفرين و قانون آفرين است ، خرد شادي آور وضد قهروضد خشونت وضد تهديد وضد ارهاب و انذاراست . بهمن ، خرديست كه قهرو خشونت و تهديد و ارهاب و انذار را، براي حل مسائل اجتماعي و سياسي ( جهان آرائي ) واقتصادي بكار نمي برد . بهمن ، خرد شاد و خرد بزم آفرين است . درسامان دادن اجتماع ، شادي و بزم وخوشي نقد، ميآفريند . اينست كه درفرهنگ ايران ، « بينش نقد » ، با « خوشي و شادي نقد » ، بهم پيوسته اند . انسان ، تخميست كه وقتي ازافشره و شيرابه ( اسانس ) جهان ( خرداد = رسا ) بگذرد ، سبزميشود ، و پيدايش وجود او ، همان شادي و جشن است . شكوفائي و رويش وجود او ، پيدايش شادي وجشن هست . دراين رويش و بالش ( باليدن = بال دراوردن ) است كه به انجمن خدايان راه مي يابد، و«همپرس خدايان» ميشود . موبدان زرتشتي ، مجبور بودند چنين فلسفه اي را رد و طرد كنند ، و فرهنگ ايران را ، نه تنها وارونه سازند ، بلكه سر به نيست كنند . فرهنگ ما ، گنجيست كه درويرانه ها، زير خاك ، دفن شده است . فرهنگ ما ، روي زمين ، پيش چشم ما نهاده نشده است ، بلكه نيازبه كند وكاو، و شكيبائي دارد. فرهنگ ما ، نياز به كاويدن و پژوهيدن، و« گستاخي در عصيان عليه آنچه به ما بنام فرهنگ داده اند » ، دارد .
...
برچسب ها : پژوهش و نقد شاهنامه , تحقيق بررسي شاهنامه فردوسي , پؤوژه نقد شاهنامه